۹ مرداد ۱۳۸۸

sms میخوام

ساعت 11 صبح جمعه است ؛ از روزهای وسط مرداد ؛ ولی هوا مثل روزهای وسط بهمن سرد شده ، باور میکننین؟ از 2 روز قبل تا حالا اینجور شده. دیشب با پتو هم میلرزیدم... هوای خاصیه...
صدای نم نم بارون و چیک چیک کردنشو خیلی دوسسسسست دارم...
دراز کشیدم ، هنوزم زیر پتو... کتاب نفرولوژی جلوم بازه ، میخوام یه کم "آب و الکترولیت" بخونم ... مبایلم کنار دستمه ... باطریشو تازه عوض کردم ؛ آخیش ؛ حالا راحت میتونم باهاش آهنگ گوش بدم ، بدون اینکه شارژش زود زود تموم بشه:

دیدی که رسوا شد دلم، غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دلم، بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی ، بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من ، غافل شود از یاد من ، قدرم نداند
ای وای اگر از کوی خود، وز رشتهء گیسوی خود ، بازم رهاند...


همینجوووور میخونه و من هم ناخودآگاه غرق فکرای خودم میشم ؛
( اصولا هر وقت که کتاب باز میشه، فکرم هم بازتر میشه!! ;)
میرم به مرداد سال قبل، به فروردین 2 سال قبل ، به اسفند 3 سال قبل ، بعد یه دفعه میام به امسال (فکره دیگه ؛ گاهی هم کاتوره ای حرکت میکنه)

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
واااااااااای ، ز دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد


نگاهی به مبایلم میندازم که restart شده ! مگه باطریشو عوض کنم نباید خوب بشه کلاً؟!
اوووووووووووووو..... چقددددددر saved sms دارم، نزدیک 1000تا!
فولدر بندیشون هم کردم :
- saved - جوک - رومانتیک - مناسبتها - شهاب
یه چرخی میزنم توشون ...
نیم ساعتی منو به خودش مشغول میکنه .... چقدر خاطره...
کاش sms قطع نبود ؛دلم خاطرهء نو میخواد!
از اینجا میتونید بیوگرافی "مرضیه" (خواننده اصلی این آهنگ) و برخی از آلبومهاشو ببینید

۶ مرداد ۱۳۸۸

توفیق اجباری!

دلشوره دارم...
بیشتر از 2 ساعت تو رختخواب غَلت زدم ولی خوابم نبرد...
هنوزهم ( یعنی حتی بعد از هجرت!) با "شب" همون مشکل رو دارم!


امروز مطلب جالبی خوندم اینجا با عنوان ِ :
Search engine as a diagnostic tool in difficult immunological and allergologic cases : is Google useful?

خلاصه مطلب این بود که 45 مورد بیماری رو بطور رندوم انتخاب کردن ، و از 3 گروه خواستن که با کمک داده های گوگل ، تشخیص صحیح را بدهند. گروه a افراد ماهر در پزشکی بودند با سطح ابتدایی معلومات کامپیوتری ، گروه b دانش متوسط پزشکی داشتند به همراه آشنایی بیشتر با کامپیوتر و موتورهای جستجوگر، گروه c جستجوگرهای ماهری بودند.
نتیجه این شد که 86% گروه b ؛ 66% از گروه a ؛ و 64% از گروه c تشخیص صحیح دادند.
نتیجه علمی :
This Google-based search was useful to identify an appropriate diagnosis in complex immunological and allergic cases. Computing skills may help to get better results.
نتیجه اخلاقی :
مقاله بخونم شبها، که یادم بره که شبه...!

۲ مرداد ۱۳۸۸

یاد آوری

نمیدونم چرا ؛ ولی میبینم که از بعد از ازدواجم کمتر اینجا مینویسم...

واسه بعضیها ازدواج میشه مثل هجرت پیامبر!! یعنی چی؟ یعنی میشه مبدا تاریخ!
توی همه حرفهاشون میگن : قبل از ازدواجم اینجور بود ... بعد از ازدواجم فلان کارو کردم ...
(یه چیزی تو مایه های قبل و بعد از انقلاب که از بس شنیدم ، با شنیدنش کهیر میزنم! :))

این روزها (البته بدون توجه به زمان ازدواجم!) نیاز داشتم کسی این نکات رو بهم "یادآوری" کنه!


با دقت لباس بپوشید ؛ دنیای کار و تجارت تا حد زیادی روی این مسأله میچرخد ؛ اگر مثل یک فرد موفق لباس بپوشید دیگران هم مثل یک فرد موفق با شما برخورد میکنند.
مثل برنده ها بیندیشید؛ مردم همیشه از افراد موفق تبعیت میکنند ، نه منفی باف!
همیشه دلیل انجام هر کار و نتیجه ای که از آن میخواهید را به خاطر داشته باشید.
منظم باشید و در کار خود برنامه داشته باشید.
غر نزنید ؛ مسخره نکنید!
مودب باشید ؛ مردم در مورد ما با نحوه برخوردمان با آنها قضاوت میکنند.
روی انتقادات دیگران فکر کنید و توصیه ها را نادیده نگیرید.
الگو باشید ؛ کارها را طوری انجام دهید که انتظار دارید دیگران انجام دهند ؛ اگر همیشه در کارهایتان نمونه باشیددیگران نیز به عنوان یک سرمشق از شما پیروی میکنند.
وقتی همه قدمها را بردارید ، تنها مانع موفقیت شما نداشتن مهارتهای ارتباطی است ؛ خود را در یک جلسهء کاری تصور کنید ،رئیستان از شما نظرخواهی میکند ، شما "دقیقا"ً میدانید چه باید بگویید تا مشکل حل شود اما در بیان آن عاجزید؛ صدایتان و کلماتتان هیچ کدام یاریتان نمیکند... اینجاست که همه کم کم از شما دوری میکنند. پس یاد گرفتن مهارتهای ارتباطی از اصول اولیه است.
صبووووووور باشید! رسیدن به موفقیت نیازمند گذر زمان است.
همیشه سطح دانش خود را بالاتر از دیگران نگه دارید تا موفق شوید.

۱۷ تیر ۱۳۸۸

به بهانه ء پس از انتخابات!



هر جا که میری بحث سیاسیه.... و خدا رو شکر که همه هم صاحب نظرن!
کلا زیاد بحث تحلیلی نیست؛ یه جور تخلیهء اطلاعاتیه که از صبح خوندن و تو مخشون جا دادن واسهء همین بحثها که جلوی جمع کم نیارن و "خفن" به نظر برسن...
اصلا شاید زیاد هم دقت نمی کنن که کی چی میگه، فقط منتظرن که حرف یارو تموم شه که اینا شروع کنن!
- آقا همش کشکه ؛ سیاه کاری خودشون بوده که مردم رو بکشونن پای صندوق ؛ وگرنه همشون سر و ته یه کرباسن و دستشون تو یه کاسه است!
- نه آقا ؛ اختلافاتشون بیخ پیدا کرده ؛ سر اینکه کی بیشتر بخوره دعوا شده ...
- ملت ، کیلویی چند؟!
- همون اوایل جنگ ، سال .... بود فکر کنم ،من به بهتون گفته بودم ؛ نگفتم آقا ...؟ (رو به یکی از حاضرین میکنه و تاییدی برای ادامه حرف میگیره) گفتم که اینا آبشون با هم تو یه جوب نمیره!
- گرد و غبار تهران هم بد جوری کمکشون کرده ها ؛ تعطیل رسمی اعلام کردن که روز ... تیر ، تهران خلوت باشه و دوباره شلوغ نشه...

تعریف لغت سیاست:

در ریشهٔ عربی: رام کردن اسب
در لغت: خط ‌مشی یا خط سیر و راهی که انسان پیش‌رو دارد
در انگلیسی: (politics) برنامه، شیوهٔ عمل، اصول و قواعدی اساسی، اصول راهنما و...
در اصطلاح عام: روند و انجام تصمیم گیری‌ها برای هر گونه گروه است؛ از قبیل حکومت ها و کشورها، نهادهای سازمانی ، دانشگاهی، دینی و دیگر نهادها...
در اصطلاح خاص : روند و انجام تصمیم گیری‌ها برای حکومت‌ها و کشورها
درعلوم سیاسی دارای معانی دیگری نیز هست.(1)
سياست در نخستين تعريفها از زبان «افلاطون» و «ارسطو» به نيكي كردن و خدمت به مردم و رساندن جامعه به سعادت و رستگاري معين شده است.
درتعريفي است كه «اسوالداشينگلر» درباره سياست نموده است گفته شده:
سياست عبارت است از تشخيص هدف كه شخص سياستمدار تشخيص داده و به دست آوردن آن با هر وسيله‏اي كه ممكن است.(در اين تعريف خبري از خير و سعادت، بلكه انسانيت دركار نيست و مطابق همين تعريف مي‏توان حيوانات درنده را كه با درندگي محيط پيروزي ايجاد مي‏كنند، سياستمدار ناميد)

از سویی هارولد لاشکی در تعریفی بسیارموجز این علم که نه این فن را اینگونه تعریف میکند:
دانستن اینکه چه کسی می‌برد، چه می‌برد، چه موقع میبرد، چگونه میبرد، و چرا میبرد!

سیاست واژه عجیب و غریب و یا نا آشنایی برای هیچ کدام از ما به نظر نمی رسه ولی احساسي كه از اين همه پراكندگي و تنوع از مفهوم «سياست» در ذهن پيدا مي‏شود، دليل بر وسعت و گستردگي اون داره...
سیاست بر تمام ابعاد زندگی ما حتی توی جزئی ترین بخشهایی که فکرشم نمیکنیم حضور داره ؛ زمانیکه میخوایم با کسی صحبت هم کنیم ؛ مهمه که چه سیاست و تدبیری رو اتخاذ کنیم ...


شاید معتدل‏ترين تعريف «سياست» تعريفي باشه كه از سياستمدار حرفه‏اي معروف، «جان اف كندي» نقل شده:
سياست ميدان مبارزه‏اي است كه در آن انسان بايد هميشه مراقب باشد و ببيند اگر رسيدن به «مصلحت درجه اول» ميسر نيست، «مصلحت درجه دوم» را بيابد. در واقع سياست عرصه‏اي است كه پيوسته انسان بايد بين دو خطا، كوچكترينش را انتخاب كند...

در پایان، مطلب جالبی را که در اینجا خواندم بگم؛ نتیجه گیری با خودتون:

در جنگ جهانى دوم وقتى كه قواى متحدين (آلمان و ايتاليا و ژاپن ) فرانسه را كه جزء قواى متفقين (انگليس و فرانسه و آمريكا و شوروى ) بود، شكست دادند و در جولاى سال 1940 ميلادى انگلستان در ميدان نبرد جهانى با دشمن پيروزمند، تنها ماند، در پاريس كنفرانس سرى بين سه نفر از سران جنگ جهانى (يعنى بين چرچيل رهبر انگلستان ، و هيتلر رهبر آلمان ، و موسولينى رهبر ايتاليا در قصر فونتن بلو به وجود آمد، در اين كنفرانس ، هيتلر به چرچيل گفت : حال كه سرنوشت جنگ ، معلوم است و بزرگترين نيروى اروپا و متفق انگليس يعنى فرانسه شكست خورده است ، براى جلوگيرى از كشتار بيشتر بهتر است ، انگلستان قرداد شكست و تسليم را امضاء كند، تا جنگ متوقف شود و صلح به جهان باز گردد. چرچيل در پاسخ گفت : بسيار متاءسفم كه من نمى توانم چنين قراردادى را امضاء كنم ، زيرا هنوز انگلستان شكست نخورده است و شما را پيروز نمى شناسم ، هيتلر و موسولينى از اين گفتار ناراحت شده و با او به تندى برخورد كردند. چرچيل با خونسردى گفت : عصبانى نشويد، انگليس به شرط بندى خيلى اعتقاد دارد، آيا حاضريد براى حل قضيه با هم شرط ببنديم ، در اين شرط هر كه برنده شد بايد بپذيرد، سران فاشيست و نازيست (هيتلر و موسولينى ) با خوشروئى اين پيشنهاد را قبول كردند،
در آن لحظه هر سه نفر در جلو استخر بزرگ كاخ نشسته بودند،
چرچيل گفت : آن ماهى بزرگ را در استخر مى بينيد، هر كس آن ماهى را تصاحب كند، برنده جنگ است ، هيتلر فورا پارابلوم خود را از كمر كشيد و به اين سو و آن سوى استخر پريد و شروع به تيراندازيهاى پياپى به ماهى كرد ولى ، سرانجام بى نتيجه و خسته و درمانده بر صندلى خود نشست ، و به موسولينى گفت : حالا نوبت تو است . موسولينى لخت شده به استخر پريد و ساعتى تلاش كرد او نيز بى نتيجه ، خسته و وامانده بيرون آمد و بر صندلى خود نشست . وقتى كه نوبت به چرچيل رسيد، صندلى راحت خود را كنار استخر گذاشت و ليوانى بدست گرفت ، در حالى كه با تبسم سيگار برگ خود را دود مى كرد شروع به خالى كردن آب استخر با ليوان نمود، رهبران آلمان و ايتاليا با تعجب گفتند: چه مى كنى ؟ او در جواب گفت :من عجله ای براى شكست دشمن ندارم، با "حوصله" اين روش مطمئن خود را ادامه مى دهم ، سرانجام پس از تمام شدن آب استخر، بى آنكه صدمه اى به ماهى بخورد، صيد ازآن من خواهد بود!....