۱۷ تیر ۱۳۸۸

به بهانه ء پس از انتخابات!



هر جا که میری بحث سیاسیه.... و خدا رو شکر که همه هم صاحب نظرن!
کلا زیاد بحث تحلیلی نیست؛ یه جور تخلیهء اطلاعاتیه که از صبح خوندن و تو مخشون جا دادن واسهء همین بحثها که جلوی جمع کم نیارن و "خفن" به نظر برسن...
اصلا شاید زیاد هم دقت نمی کنن که کی چی میگه، فقط منتظرن که حرف یارو تموم شه که اینا شروع کنن!
- آقا همش کشکه ؛ سیاه کاری خودشون بوده که مردم رو بکشونن پای صندوق ؛ وگرنه همشون سر و ته یه کرباسن و دستشون تو یه کاسه است!
- نه آقا ؛ اختلافاتشون بیخ پیدا کرده ؛ سر اینکه کی بیشتر بخوره دعوا شده ...
- ملت ، کیلویی چند؟!
- همون اوایل جنگ ، سال .... بود فکر کنم ،من به بهتون گفته بودم ؛ نگفتم آقا ...؟ (رو به یکی از حاضرین میکنه و تاییدی برای ادامه حرف میگیره) گفتم که اینا آبشون با هم تو یه جوب نمیره!
- گرد و غبار تهران هم بد جوری کمکشون کرده ها ؛ تعطیل رسمی اعلام کردن که روز ... تیر ، تهران خلوت باشه و دوباره شلوغ نشه...

تعریف لغت سیاست:

در ریشهٔ عربی: رام کردن اسب
در لغت: خط ‌مشی یا خط سیر و راهی که انسان پیش‌رو دارد
در انگلیسی: (politics) برنامه، شیوهٔ عمل، اصول و قواعدی اساسی، اصول راهنما و...
در اصطلاح عام: روند و انجام تصمیم گیری‌ها برای هر گونه گروه است؛ از قبیل حکومت ها و کشورها، نهادهای سازمانی ، دانشگاهی، دینی و دیگر نهادها...
در اصطلاح خاص : روند و انجام تصمیم گیری‌ها برای حکومت‌ها و کشورها
درعلوم سیاسی دارای معانی دیگری نیز هست.(1)
سياست در نخستين تعريفها از زبان «افلاطون» و «ارسطو» به نيكي كردن و خدمت به مردم و رساندن جامعه به سعادت و رستگاري معين شده است.
درتعريفي است كه «اسوالداشينگلر» درباره سياست نموده است گفته شده:
سياست عبارت است از تشخيص هدف كه شخص سياستمدار تشخيص داده و به دست آوردن آن با هر وسيله‏اي كه ممكن است.(در اين تعريف خبري از خير و سعادت، بلكه انسانيت دركار نيست و مطابق همين تعريف مي‏توان حيوانات درنده را كه با درندگي محيط پيروزي ايجاد مي‏كنند، سياستمدار ناميد)

از سویی هارولد لاشکی در تعریفی بسیارموجز این علم که نه این فن را اینگونه تعریف میکند:
دانستن اینکه چه کسی می‌برد، چه می‌برد، چه موقع میبرد، چگونه میبرد، و چرا میبرد!

سیاست واژه عجیب و غریب و یا نا آشنایی برای هیچ کدام از ما به نظر نمی رسه ولی احساسي كه از اين همه پراكندگي و تنوع از مفهوم «سياست» در ذهن پيدا مي‏شود، دليل بر وسعت و گستردگي اون داره...
سیاست بر تمام ابعاد زندگی ما حتی توی جزئی ترین بخشهایی که فکرشم نمیکنیم حضور داره ؛ زمانیکه میخوایم با کسی صحبت هم کنیم ؛ مهمه که چه سیاست و تدبیری رو اتخاذ کنیم ...


شاید معتدل‏ترين تعريف «سياست» تعريفي باشه كه از سياستمدار حرفه‏اي معروف، «جان اف كندي» نقل شده:
سياست ميدان مبارزه‏اي است كه در آن انسان بايد هميشه مراقب باشد و ببيند اگر رسيدن به «مصلحت درجه اول» ميسر نيست، «مصلحت درجه دوم» را بيابد. در واقع سياست عرصه‏اي است كه پيوسته انسان بايد بين دو خطا، كوچكترينش را انتخاب كند...

در پایان، مطلب جالبی را که در اینجا خواندم بگم؛ نتیجه گیری با خودتون:

در جنگ جهانى دوم وقتى كه قواى متحدين (آلمان و ايتاليا و ژاپن ) فرانسه را كه جزء قواى متفقين (انگليس و فرانسه و آمريكا و شوروى ) بود، شكست دادند و در جولاى سال 1940 ميلادى انگلستان در ميدان نبرد جهانى با دشمن پيروزمند، تنها ماند، در پاريس كنفرانس سرى بين سه نفر از سران جنگ جهانى (يعنى بين چرچيل رهبر انگلستان ، و هيتلر رهبر آلمان ، و موسولينى رهبر ايتاليا در قصر فونتن بلو به وجود آمد، در اين كنفرانس ، هيتلر به چرچيل گفت : حال كه سرنوشت جنگ ، معلوم است و بزرگترين نيروى اروپا و متفق انگليس يعنى فرانسه شكست خورده است ، براى جلوگيرى از كشتار بيشتر بهتر است ، انگلستان قرداد شكست و تسليم را امضاء كند، تا جنگ متوقف شود و صلح به جهان باز گردد. چرچيل در پاسخ گفت : بسيار متاءسفم كه من نمى توانم چنين قراردادى را امضاء كنم ، زيرا هنوز انگلستان شكست نخورده است و شما را پيروز نمى شناسم ، هيتلر و موسولينى از اين گفتار ناراحت شده و با او به تندى برخورد كردند. چرچيل با خونسردى گفت : عصبانى نشويد، انگليس به شرط بندى خيلى اعتقاد دارد، آيا حاضريد براى حل قضيه با هم شرط ببنديم ، در اين شرط هر كه برنده شد بايد بپذيرد، سران فاشيست و نازيست (هيتلر و موسولينى ) با خوشروئى اين پيشنهاد را قبول كردند،
در آن لحظه هر سه نفر در جلو استخر بزرگ كاخ نشسته بودند،
چرچيل گفت : آن ماهى بزرگ را در استخر مى بينيد، هر كس آن ماهى را تصاحب كند، برنده جنگ است ، هيتلر فورا پارابلوم خود را از كمر كشيد و به اين سو و آن سوى استخر پريد و شروع به تيراندازيهاى پياپى به ماهى كرد ولى ، سرانجام بى نتيجه و خسته و درمانده بر صندلى خود نشست ، و به موسولينى گفت : حالا نوبت تو است . موسولينى لخت شده به استخر پريد و ساعتى تلاش كرد او نيز بى نتيجه ، خسته و وامانده بيرون آمد و بر صندلى خود نشست . وقتى كه نوبت به چرچيل رسيد، صندلى راحت خود را كنار استخر گذاشت و ليوانى بدست گرفت ، در حالى كه با تبسم سيگار برگ خود را دود مى كرد شروع به خالى كردن آب استخر با ليوان نمود، رهبران آلمان و ايتاليا با تعجب گفتند: چه مى كنى ؟ او در جواب گفت :من عجله ای براى شكست دشمن ندارم، با "حوصله" اين روش مطمئن خود را ادامه مى دهم ، سرانجام پس از تمام شدن آب استخر، بى آنكه صدمه اى به ماهى بخورد، صيد ازآن من خواهد بود!....

۳ نظر:

فهيمه گفت...

مطلب جالبي بود آزاده جون. اميدوارم مبارزات مردم ايران از همين راه سوم به نتيجه برسه

Poorya گفت...

شما هم مثل همه دلتون پره! این تمثیل های تاریخی فارق ار اینکه اتفاق افتادند یا نه همیشه درسهایی با خود دارند و دز این مورد صبر و یا همون آهسته و پیوسته بوده. اتفاقاتی که در جامعه دازه میوفته در کل حرکت رو به جلو هستش. حکومت مهم نیست! مردم مهم هستند . . .

ناشناس گفت...

قطعا چنین کنفرانسی هرگز اتفاق نیفتاده است و این احتمالا یکی از داستانهای طنز مربوط به این دوره است که بعنوان تاریخ قبول شده است. البته پدر انگلیس در خالی کردن استخر هم درآمد.