۲۸ مهر ۱۳۹۱

نظم فکری دائمی


نظم فکری خیلی مهمه ,
اینکه آدم مدام یادش باشه چی میخواد باعث میشه کمتر اشتباه کنه ؛ باعث میشه ارزشمندتر بشه .
 خیلی حیفه که "بعدها " از راه برسن و ما حسرت کار نکرده الانو داشته باشیم...
این "مدام" که میگم یعنی واقعا مدام ها!  امتحان کن : کافیه فقط یه روز یا حتی کمتر , از خواسته ات فاصله بگیری ... انگار تمام نیروهای عالم بسیج میشن که انرژی فرداتو هم ازت بگیرن ! نباید بهشون رو داد ؛ حتی یه روز ...
این شوق و شور "خواستن"مو به هییییچکس نمیدم ... برای حفظش باید "مدام" به فکرش باشم ... :-؟

سال آخر

امسال , احتمالا سال آخریه که در ... زندگی و تحصیل میکنم .
به همین سرعت , 4 سال سپری میشه ... خوشحالم که از اینجا میرم ؛ امکان پیشرفت ما به جز تلاش فردی خودمون به محیطمون هم وابسته است ... امیدوارم سرنوشت منو این بار به جایی ببره که حسرت "اینجا" رو نکشم!  باید خوشبین بود و امیدوار ...

۱۸ فروردین ۱۳۹۱

مدتهاست که اینجا ننوشتم ؛ به همین دلیل افکار نویسندگیم پراکنده است...
نمیدونم چی و از کجا بگم
عید ؛ عروسی خواهرشوهرم ؛ درسها ؛ هاریسون که چققققدر متن انگلیسی خوندنش سریعتر از ترجمه فارسیش پیش میره!
امتحانهای پی در پی بعد از عید و نزدیک بودن عروسی آبجی کوچیکه...
شهاب که تازه بعد از عید موتورش داره گرم میشه واسه خوندن...
اینکه طرحشو کجا میفته...




۲ شهریور ۱۳۹۰

کلوچه و نوشابه

اینقققققققققققققدر این اتوبوس سه بعدازظهرو دوست دارم!


ماشین مشهده

از گیلان میاد

یه ترمزم میزنه بین راه که من سوار شم

کلللی گیله مرد

انگاری داری میری بیک نیک

همه توی دستجات چندنفری؛ فامیل، همسایه...

گاز بیک نیکی... فلاسک چای... مجهز به سبد بِر از انواع خووووراکی... سر و صدای بچه ...

ماشین هم که " گُله به گله" وامیسته...

که مسافرا حتی از نون سنگکی بین راهی هم محروم نشن!

عاشششششششششق سلیقه  بعضیام : " کلوچه با نوشابه به عنوان عصرانه بین راهی !"

۷ مرداد ۱۳۹۰

out of box

"یک مسئله را نمی‌توان با استفاده از همان سطح تعقلی که آن را ایجاد کرده است حل کرد"
(آلبرت اینشتین)

بویژه در زندگی حرفه‌، در بیشتر مواردی که توانسته‌ام نامتعارف بیندیشم، مشکل را حل کرده‌ام.
 جالبتر این که در چنین مواقعی با خودم تکرار می‌کنم:


Think Out of Box


وقتی هر کسی برای مدتی در حرفه‌ای باشد (تقریباً هر حرفه‌ای)، در آن مورد، فرد ورزیده و باهوشی ست. اما کسی می‌تواند مشکلات غیر معمول در آن حرفه را برطرف کند که بتواند «مثل همیشه اندیشیدن» را برای لحظه‌ای کنار بگذارد و نگاه دیگری به مشکل بیندازد.

۶ مرداد ۱۳۹۰

تغیییییییییییییر میکنییییییییییییم!!!



نتایجی که از این امتحان گرفتم:



یک ؛ هرچی بیشتر بخونی و دوره کنی خب طبیعتا بهتر میشی ؛

حالا کیا بیشتر وقت میکنن بخونن؟ ما که همه وقتمون و تعداد کشیکمون ثابته...
 این فکر منجر میشه به نتیجه شماره دو!



دو؛ هرچی بیشتر دودَر کنی بخش و کشیکو ؛ کاراتو بندازی به سال یکی و دویی و توی کشیک خودتو خسته نکنی و واسه حرف کسی "تره" هم خورد نکنی احتمال موفقیتت چند برابر میشه!



سه ؛ نتیجه بالا کاملا با نتایج امتحان امسال تاَ یید شد!

۲ مرداد ۱۳۹۰

امتحان ارتقا 2

امروز يكشنبه است...
هرچي به زمان امتحان نزديك ميشه ساعات درس خوندنم كمتر و كاراييم پايينتر مياد و به جاش خواب و خوراكم زياد ميشه...
انگار اينا يه راه فرار موقتين واسه كم كردن حسهاي ناخوشايند
نميدونم چرا اسم امتحان رو گذاشتن "ارتقا" ، در حاليكه همه جوره منو downميكنه!
از فردا بايد برگردم همون خراب شده؛ مرخصي دو روزه ام به همين سرعت تموم شد...

۳۰ تیر ۱۳۹۰

امتحان ارتقا

فقط یه هفته مونده تا امتحان ارتقا....
تقریبا همه رزیدنتا بطور قانونی یا زیرآبی خودشونو آف کردن و نشستن توی خونه درس میخونن واسه امتحان...
فقط ما" دو سه تا مورچه کارگر(!)" هستیم که مجبوریم کارای بیمارستان رو انجام بدیم
هیچکی هم نمیگه که شما هم جزء همون رزیدنتایین و همون امتحانو دارین !
این یعنی "عدالت" در این دانشگاه خراب شده !

۸ خرداد ۱۳۹۰

** بالاخره از خوابكاه اومدم بيرون و خونه كرفتم ؛ درست روبروي بيمارستان ؛ اينكه ميكم درست روبرو يعني "دقيقا" روبرو ها!!
صبح ساعت هشت بيدار ميشم ؛ ساعت هشت و نيم بيمارستانم!
اينقدر حال ميده!
يكي از ملاكهاي خوشبختي به نظر من اينه كه صبح زود مجبور نباشي بيدار شي!

** امتحان osceرو داديم ؛ جوابها رو نميدونم ولي فكر ميكنم كه سوالات نسبت به سال قبل بهتر و كاربردي تر طراحي شده بود
واسه امتحان ارتقا استرس دارم....

۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰

أخراي سال دو

به حدي خوابم مياد كه سرم سنكين شده
كاش زودتر كشيكهاي سال دو تموم شه
وااااااااااااااااقعا ديكه انرزي ندارم