۶ اردیبهشت ۱۳۸۸

یکی از یکشنبه ها

مثل اغلب این روزها ، امروز هم تا 9 خوابیدم . بیدار که شدم به سرم زد برم ثبت نام طرح ؛ هرچند تخصص قبول شدم ولی گفتم تا اول شهریور که شروع دوره رزیدنتیه ، خونه بیکار نشینم ؛ هم تجربه کاریه ؛ هم اینکه 3ماه از طرح آینده ام کم میشه.
امسال قانون ثبت نام طرح عوض شده و همه چیز از حوزه اختیارات دانشگاههای علوم پزشکی خارج شده و افتاده دست وزارت بهداشت که یکی دیگه از شاهکارهاشو تو این زمینه هم بتونه به نمایش بذاره!
سایت ثبت نام طرح رو باز کردم و شروع کردم به پرکردن کل آمارو اطلاعات شناسنامه ای و غیر شناسنامه ای خودم و جد و آبادم و همسایه های قدیم و جدید و ... که رسیدم به یه مرحله که میبایست لیست اولویت مکانی که میخوایم طرح بگذرونیم رو میخواست...
3-4 دفعه لیستو کامل میخونم .. بالا ... پایین ... نخیر! نیست!
هیچ اسمی از استانهای شمالی نیست!
دقیقتر میشم !
تهران و مرکزی و زنجان و قزوین و همدان و یزد و اصفهان و خراسان و فارس و .... هم نیست!
به عبارتی (با رعایت احترام به همه) فقط یه سری استانهای معلوم الحال هست!
خدای من!
یعنی به نصف کشور هیچ نیروی انسانی تعلق نمیگیره!( توجه دارید که گذروندن طرح همچنان اجباری است!!!!!!!)
نزدیکترین استان بهم اردبیله.. ولی من که یک کلمه هم ترکی بلد نیستم!
موقتا بیخیالش شدم ... به یکی از مسوولان بلند پایه استان زنگ زدم و قضیه رو گفتم که چرا اینجوریه... ایشون از من نگرانتر شد و اصلا در جریان نبود!!!!!... میگفت پس وقتی به ما ردیف بودجه و نیرو ندن پس ما چیکار کنیم ؛ چرا به ما اعلام نکردن...باید یه کمیسیون تشکیل بدیم بررسی کنیم ؛ 3 روز دیگه هم که بیشتر وقت نمونده ...
دیدم ایشون بیشتر از من هول شده ؛ آرومش کردم!!!!!!!!
......
بازی استقلال شروع شده .. نگرانم ... کاش ببره ... مهمون داریم ... دوست دارم بازی رو ببینم ولی نمیشه .. آزاده تحمل کن ؛ حتما نیمه اول که تموم شه میره ؛ نیمه دوم رو هم ببینی کل بازی دستت میاد....
آزاده سعی میکنه به خاطرات و حوادث روزمره و حرفهای تکراریشون گوش بده و تایید هم بکنه ( چون اگه تایید نکنه ، مجبوره توضیح بده ؛اینجوری دیگه حتی صدای گزارشگر رو هم نمیشنوه!... ترجیح میده این تنها شانسشو از دست نده!)
خدایا ؛ دقیقه 80 شده؛ مهمون نمیره!
دیگه ناخودآگاه سرم به سمت تلویزیون رفته ... واکنشهام به بازی به حرکات بدنی تبدیل شده!
مهمون هم بالاخره رضایت میده این 10 دقیقه رو به فککش استراحت بده!
یووووووهههههوووووو
استقلال جوووووونم قهرمان شد....
بیب بیب بیبیب بیب
.........

هنوز شام از گلوم پایین نرفته و تلفن دختر عمه تموم نشده که ... خدای من ... بازم مهمون!
ممنونم از اینهمه سخاوت!
چای بیار ..میوه بیار... یه ظرف شیرینی از بین 15 کیلو شیرینی که تا امروز آوردن بیار...
سعی کن گوش بدی به حرفاشون...
گفتگوی فضلا ، عرفا ، علما ادامه داره:
- این رشته که قبول شده خیلی علمه ؛ اصلا خود پزشکیه ؛ ولی پول توش نیستا
- آره ، زنان خوبه ؛ پولشون همیشه آماده است
- نه بابا ؛ آزاده پولکی نیست ؛ حتما استاد دانشگاه میشه
- ویزیت پزشکا رو هم که گرون کردن
- آقا چه گرونی... من رفتم آرایشگاه 10 دقیقه هم کار نکرد رو موهام ؛ 3 برابر ویزیت یه پزشک پول گرفت ؛ پس کی میخوایم یاد بگیریم اولویت بندی کنیم؟
- آقا یارو تعمیر کاره فقط کاپوت ماشینو زد بایا و دوباره بست ؛ خدا تومان گرفت ...
- .....
بشین و تمام سعیتو بکن که لبخندتو فراموش نکنی...
اِاِاِِاِ ... آزاده! خمیازه؟! قورتش بده ؛ زشته!

از اینجا دیگه با ربط و بی ربط پای مملکت و یتیم بودنش(بی صاحب بودن!) هم میاد وسط و ... دیگه خودتون حدس بزنید تا آخرش....
(راستی ؛ چرا عروق تمپورال آقا رضا اینقدر تیپیک آرتریت سلول ژانته؟ بگم بهش؟ اگه بدونه خیلی فرق میکنه ها)
- میخوان یه دانشگاه آزاد تاسیس کنن فلان جای شهر ... پول خوبی بهتون میرسه ها
- البته اگه همه رضایت بدن زمینشونو به قیمت فلان قدر بفروشن
(را ئول هت تریک میکنه ؛ تو بازی با سویا ؛ این رائول واقعا تموم شدنی نیست)
......
- خب ببخشید زحمت دادیم ؛ ان شائ الله همیشه به شادی!
- خواهش میکنم ؛ خیلی خوش اومدین ..

آزاده !
تو میتونی ؛ لبخند بزن!
.....

۲ اردیبهشت ۱۳۸۸

متخصص می شوم!



بالاخره نتایج اعلام شد....
خیلی حس خوبیه که از بلاتکلیفی و انتظار در اومدم !

۳۱ فروردین ۱۳۸۸

گذر زمان


واقعا گذر زمان مشکلات رو حل میکنه؟
شاید با گذشت زمان مشکلات تسکین داده میشند و پذیرششون آسونتر میشه و ما فکر میکنیم حل شده اند...
یا شاید گذر زمان باعث میشه به خودمون بیایم واون مشکلات رو"خودمون" حل کنیم ؛ ولی حل شدنشون رو به گذر زمان منتسب بدونیم...
شاید هم با گذر زمان ، دیگه اونها به نظرمون "مشکلات" نیستند واهمیتشون تو زندگی کنونیمون کم شده بطوریکه دیگه مثل سابق ارزش فکر کردن و وقت گذاشتن ندارند...
میگم ...
حالا چقدر باید بگذره؟!
اونوقت؛ اینی که داره میگذره هم از جوونیمه دیگه ، آره؟!
!Well ,I should weigh up the pros and cons
!Let me sleep on it

۲۹ فروردین ۱۳۸۸

مستی رویا

خواننده : غلام حسين بنان
شعر : ابولحسن ورزي
آهنگ : همايون خرّم
دستگاه : بيات اصفهان

متن ترانه :

آمد امّا در نگاهش آن نوازش ها نبود
چشم خواب آلوده اش را ، مستي رويا نبود

نقش عشق و آرزو از چهره ي دل ، شسته بود
عکس شيدايي ، در آن آيينه ي سيما نبود

لب همان لب بود، امّا بوسه اش گرمي نداشت
دل همان دل بود ، امّا مست و بي پروا نبود

در دل بيزار خود جز بيم رسوايي نداشت
گرچه روزي هم نشين ، جز با منِ رسوا نبود

در نگاه سرد او غوغاي دل خاموش بود
برق چشمش را ، نشان ، از آتش سودا نبود

ديدم ، آن چشم درخشان را ، ولي در اين صدف
گوهر اشکي که من مي خواستم ، پيدا نبود

بر لبِ لرزان من ، فريادِ دل ، خاموش بود
آخر آن تنها اميد جان من تنها نبود

جز من و او ، ديگري هم بود ، امّا اي دريغ
آگَه از دردِ دلم، زان عشقِ جان فرسا نبود

دانلود آهنگ مستي رويا با صداي بنان

چقدر این آهنگ زیباست... سادگی موسیقی ، آرامش صدا ، به دور از غرور...
موهوم دوست داشتنی...


۲۸ فروردین ۱۳۸۸

در هوس خیال او

تصنیف «در خیال‌ »
خواننده : محمدرضا شجریان
آهنگ: مجید درخشانی
غزل: مولانا
دستگاه : شور
متن تصنیف:

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم
آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان
تا سوی‌ جان و دیدگان مشعله‌ی نظر برم
آن که ز زخم تیر او کوه شکاف می‌کند
پیش گشاد‌ه تیر او وای اگر سپر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر برم؟

۲۵ فروردین ۱۳۸۸

نقطه شروع کجاست؟

دقیقا دهم اسفند ماه بود که برگه فارغ التحصیلیم رو گرفتم!
از اون به بعد شروع کردم به انجام یکسری کارهای مورد علاقه ... در صدر اونها، مطالعه در مورد مسائل اقتصادی روز بود.
همین علاقه ، من رو با یکسری وبلاگ ، روزنامه ، سایت و ... آشنا کرد ، بطوری که این روزها پیگیری مطالبشون جزئی از برنامه روزانه ام شده.
ولی به قول شاعر: که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها!
مشکل، اینه که موقع خوندن بعضی مطالب ، کاملا متوجه قضیه نمیشم ... نمیتونم خودم هم مستقلا تحلیل درستی از موضوع داشته باشم....
البته این موضوع چندان هم عجیب نیست چون من مباحث پایه ای و اولیه علم اقتصاد رو بلد نیستم!!
به همین خاطر دارم شرایطی رو مهیا میکنم که در آینده نزدیک، در کنار پزشکی، اقتصاد رو هم بصورت "آکادمیک" ادامه بدم.
ولی تا فراهم شدن اون شرایط - که شاید حدود یک سال طول بکشه - دوست دارم خودم همچنان در مورد این رشته مطالعه داشته باشم.
ولی...
ولی نمیدونم از کجا باید شروع کنم.
منظورم اینه که اولویت ، با دونستن چه مطالبیه ؟
چه مباحثی پیش نیازند و زیربنای فهم بقیه مطالبند؟
یه کارایی دارم انجام میدم ولی نمیدونم مسیر درست کدومه....

I need a guideline and advisor … please!

۲۴ فروردین ۱۳۸۸

مشکل مشابه!

چه جالب!
فکر نمیکردم سیستم سلامت آمریکا "هم" با چنین پدیده ای مواجه باشه!
دوستان، این رو ببینید:
http://healthaffairs.org/blog/2009/03/23/medical-students-still-favor-specialties-over-primary-care/

۲۱ فروردین ۱۳۸۸

تلنگر

خیلی داغونم....
نمیخوام اون بحثهای قدیمی رو یادآوری کنم که چرا به جای اینهمه آدم آشغال و به درد نخور و انگل جامعه، یکی از پیشمون میره که جز خوبی چیزی در وجودش نمیدیدی
بیست و هفت سال عمرش رو صرف درس کردو شد دانشجوی دکترای دانشگاه معروفی مثل شریف...
( کاری که من و خیلیهای دیگه که از آینده خبر نداریم ، با شور و شوق و با امید رسیدن بهش انجام میدیم...و!)
نمیدونم چی بگم!
اگه میدونست تو این سن باید با دنیا خداحافظی کنه هم همین راه رو انتخاب میکرد؟
این سوال به شدت در مورد خودم هم مطرحه...
اگه بدونم عمر زیادی نمونده چیکار میکنم؟
تازه این برنامه ریزی با فرض اینه که بدونم چقدر مونده....
بعضی حوادث تلخ زنگ هشدارند برام.... یه چیزای واضح ولی فراموش شده رو دوباره به یادم میندازند...

۱۹ فروردین ۱۳۸۸

تکرار

تکرار مکرر یک اشتباه!
...کاری که بارها انجام میدم، البته به شکلهای مختلف
...هربار هم عهد میکنم که دفعه بعد با درایت بیشتری عمل کنم
چرا سرعت پیشرفتم تو یادگیری این یه مورد پایینه؟!

۱۵ فروردین ۱۳۸۸

بی عنوان

کلی فکرای غیر قابل دسته بندی تو ذهنمه
و کلی کار
راستی!
can "chaos theory" explain my feeling?!