۷ تیر ۱۳۸۸

پراکنده

nیه سری حرف:

1- آزاده جوووونم ، بعضی جمله ها رو باید چند بار بشنوی که ملکه ذهنت بشه؟! اشکال نداره ؛ می ارزه چون اگه جلوي اشتباهات رو نگيري، اونها جلوت رو خواهند گرفت!

2- سلام اي کهنه عشق من که ياد تو چه پا بر جاست
سلام بر روي ماه تو عزيز دل سلام ازماست

3- دوست دارم بدونم به چی فکر میکنین الان ...

4- راستی ؛ "شب بخیر"های مجازی ، قدرت "بخیر" کردن هیچ "شبی" رو دارند؟

۳۱ خرداد ۱۳۸۸

بازگشت به خلوتگه خویش

یه مدتی اینجا نبودم ؛ خودم هم نمیدونم کجا بودم...
اتفاقات زیادی افتاد:
به همسفری همراه و یاری یاور برای یک عمر ، "بله " گفتم ؛ به امید فرداهایی زیبا و رویایی در کنار هم...
انتخابات و عواقبش را شاهد بودم و نتایجی که میتوان از آن گرفت ...
و یکسری حوادث کوچک که درسهای بزرگی برایم به همراه داشت؛ که در هیچ کتابی نگاشته نمیشود و در هیچ مکتبی آموزش داده نمیشود...
بعد از همه اینها برگشتم...و میدونید از خدا چی میخوام؟
اینکه: کاش گاهی هیچی نمی فهمیدم...
کاش میشد گاهی احمق تر از همیشه رفتار کنم...
کاش گاهی بتونم فقط لبخند بزنم ...
کاش دل نگرانیهام متفاوت از چیزهایی بود که الان است...
کاش شاد کردنم اینقدر ساده نبود...
کاش یار کنارم بود...

۱۸ خرداد ۱۳۸۸

مستی


این روزها ، دلم مست و حیران میزند ...
به گمانم دو سه پیمانه بیش خورده است !

این جنون است یا شور؟
عشق است یا هیجانی در عمق جانم به هوای تغییری نو؟
پناه میبرم به خداوند شکافنده اسرار ، از این شیدایی...

۱۴ خرداد ۱۳۸۸

مناظره

مناظره دیشب آقای موسوی-احمدی نژاد نظر میلیونها بیننده رو در سراسر ایران و بسیاری تحلیلگران رو در سراسر دنیا به خودش جلب کرد.
متن کامل مناظره رو میتونید از خبرگزاریها ببینید مثل اینجا.
تحلیلها و نقدهای بسیاری هم توی همین مدت کم و با وجود تعطیلی مطبوعات بخاطر 14 و 15 خرداد نوشته شده که با یه گوگل کلی چیز دست آدم میاد. (1 2 3 و...)
و اما برداشت شخصی من:
به وضوح در جای جای مناظره میشد دید که آقای احمدی نژاد کم آورده بود و به همین دلیل با بیانی متفاوت از اونچه که از یه رئیس جمهور انتظار میره (و البته بیان آشنا برای خودشون که حتی در اجلاسهای خارج از ایران هم از اون استفاده میکنند) به سیم آخر میزد...
شاید به همین دلیل با به کار بردن اسامی افرادی مثل خاندان هاشمی که در بین مردم به استفاده از ثروتهای دولتی کاملا شهره هستندو بدگویی از اونها و جمع بستن کل اون افراد با آقای موسوی قصد داشت ذهنها رو منحرف کنه ...
هر کسی که از عمل نادرستی در گذشته انتقاد میکنه، دلیلی بر خوب بودن خودش نیست!!
و یه مطلب دیگه: نمیشه اقدامات دوران نخست وزیری موسوی رو بهیچ وجه با این زمان مقایسه کرد ... ساختار قدرت در اون دوران جوری بود که آقای خمینی هم رهبر بود هم رئیس جمهور هم نخست وزیر هم ...
ضمن اینکه خود آقای احمدی نژاد هم برنامه ای ارائه ندادندومن پاسخی به انتقادات وارده به دولت متبوعشون نشنیدم...
خیلی از چیزهایی که میخوام بگم رو بقیه گفتند و من دیگه دوباره گویی نمیکنم...
راستش من فکر میکنم در ورای این انتخابات در واقع میشه این نتیجه رو گرفت که همچنان رای مردم کنونی ایران به رفراندوم فروردین 58 " آری" خواهد بود؟
و اینکه چقدر مردم عقلانی تصمیم میگیرند و چقدر احساسات توی رای دادن دخیله...

مناظره محسن رضایی با احمدی نژاد هم بسیار تماشایی خواهد بود؛ اینبار طرف صحبت احمدی نژاد کسی خواهد بود که "میر حسین" نیست...!

۱۲ خرداد ۱۳۸۸

تپلی + خنده از ته دل!


که مازندران شهر ما یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گل است به باغ اندرون لاله و سنبل است
گلاب است گویی به جویش روان همی شاد گردد ز بویش روان
هوا ....... و زمین پرنگار نه گرم و نه سرد و همیشه بهار

(جای خالی شعر رو یادم نمیاد)


دراز کشیدم تو بالکن و از اون بالا ، پایین توی حیاط رو تماشا میکنم ...
سر ظهره و همه خوابن... همه بجز من و بردیا... و البته مبایلم که خبر میده یکی دیگه هم بیداره...
داره شن بازی میکنه ... میشینه روی زمین ، دمپایی هاش رو در میاره و توشون رو پر از شن میکنه و میریزه روی سر و صورتش... .
گهگاهی هم خودش رو میخارونه... ای جووووون... فکر کنم اُکسیور گرفته، جوجو... البته خودش نمیدونه که ... فکر میکنه مشکل از شلوار قرمز جدیدشه و مدام بهم میگه : آجی، شَبالَمو درست کن!
میره روی یه بلوک سرپا می ایسته که دستش به دستم برسه (از حیاط به بالکن طبقه دوم!) و بتونه شکلاتی که توی دستشه بهم بده : آجی ، بگیر...



شهاب تیام هم هر از گاهی آهنگهای پرمفهوم (!) و خاطره انگیز میخونه ها!
- از اون بالا کفتر می آیه ... یک دانه دختر می آیه...
- ضربان قلب من تند میزنه ؛ میخواد آروم بزنه ؛ نه دیگه نمیتونه ....


یکی از دوستان مدتی قبل یه سی دی داد بهم ؛ که آهنگی از مهستی که دوست داشتم توش بود:
به من نگاه کن واسه یه لحظه نگات به صد تا آسمون می ارزه
من از خدامه بکشم نازتو تا بشنوم یک لحظه آوازتو...
اون موقع فقط همون یه آهنگ و یه فُلدر دیگه رو گوش میدادم ... چند وقت پیش گفتم یه مروری کنم ببینم توی این سی دی دیگه چه آهنگهایی هست...
یعنی یه نوستالژی به تمام معنا بید ،ها!
شعرهای قدیمی معین که تو عروسی بچه های عمه خدیجه میشنیدم ... از همون عروسیها که شعرِ " مرد دریا تویی ، دختر کارون منم" رو یه مرد با صدای کلفت به عنوان خواننده میخوند!... همون رقصهای دسته جمعی فامیل...
آهنگهایی که آبجی کوچیکه وقتی بچه تر(آخه هنوزم به نظرم کوووچیکه) بود با اون زبون شیرینش که کلمات رو هم درست ادا نمیکرد، میخوند و باهاشون میرقصید ، اون هم از اون رقصهای ابتکاری خودش، از اون مدلهایی که زانوها رو یکی در میون باید به زمین بزنن! ( دست خودش نبوده که ؛ همین کارا رو کرده که بردنش شریف دیگه! :))
پشت درهای بسته ... عاشق دل شکسته ...
داره هوای خوندن ... با تو عزیز خسته...
خلاصه اینکه "بقیه " آهنگهای اون سی دی بیشتر از آهنگی که دوستش داشتم موجبات مسرت ما را فراهم آورد!


بیب بیب... مگه این sms ها میذاره آدم یه کم متمرکز بشه روی "یاد ِ اَیامی " ؟!
آخه زیبایی این sms ها اونقدر بیشتره که دیگه جایی برای فکر کردن به گل و بلبل و ... در خاطرم نمیذاره...


تو رژیمم ... گرسنمه... سرم هم درد گرفته...
یکی از بزرگترین لذتهای زندگیم اینه که بتونم هر روز کُللی شیرینی خامه ای بخورم و تپل نشم ... شیرینی های خوشمزه ؛ از همونها که یه بار به هوای خریدنشون رفتم ته سهروردی و آخرشم نفهمیدم بالاخره آدرسش کجاست ولی پیداش کردم و اون موقع هم با اینکه توی رژیم سفت و سخت بودم (!) ولی همشو یه دفعه خوردم و چققققققدر هم که چسبید...
اصلا کی گفته که همه باید لاغر باشن ؟ کاشکی یه روزی هم تپلی مُد بشه با یه عالمه خندهء زیاد از ته دل...
ای خدا ؛ یعنی میشه؟!;)