۹ آذر ۱۳۸۸

کجایی شهاب؟


دارم از ترس و استرس سکته میکنم ... گفتی میری بیرون خرید کنی و وقتی برگشتی زنگ میزنی... الان 4 ساعت از اون موقع گذشته و هرچی مبایلتو میگیرم کسی جواب نمیده... آخه حتی توی کشیکا ، توی خواب ؛ تو هر شرایطی مبایلتو جواب میدادی...
اشک توی چشمام حلقه زده ؛ حتی درست نمی بینم که چی تایپ میکنم...
اگه طوریت شده باشه...
ساعت 1 شده... اصلا خواب به چشمام راه نداره...
امشب کلی وسایل سفرمو آماده کردم که بعد از کشیک فردا بیام تهران پیشت ؛
کفش تازمم که تا حالا ندیدیش گذاشتم کنار وسایلم که یادم نره...
یادته از چند روز قبل داریم روزشماری میکنیم؟
که چند شب دیگه بخوابیم پاشیم میشه سه شنبه؟
کجایی شهاب؟
*************************************************************************************
تو در خواب ناز ، آرمیده ای و من اینگونه بیقرارم ؟

۲۸ آبان ۱۳۸۸

اورژانس

یه خبر کاملا جدید: من بازم کشیکم!!!!!! D:
خدا رو شکر این کشیک تا الانش خوب بوده.... اورژانس stable ه . با آناهیتا کشیکم . خیلی خوبه
تا الان دو تا مریض قلبی و یه مریض GI bleeding داشتیم که فرستادم بخش...
یه مریض کاهش سطح هوشیاری آوردن اورژانس, سابقه ضربه به سر رو حدود 2 هفته قبل داشته و امروز یکدفعه با کاهش سطح هوشیاری در حد
stupor با میدریاز یه طرفه و تب 40 درجه اومده.
اولین تشخیصم Subacute
subdural hematoma است که البته تب 40 درجه مریض رو توجیه نمیکنه...
فعلا تو اورژانسه...
فردا قراره همسر جان یه روزه بیاد بیشم ... هردومونم امروز و امشب کشیکیم, شنبه هم کشیکیم ولی واقعا حس خوبی دارم .
به شب که نزدیک میشم بیقرارتر میشم و لحظه شماری میکنم واسه فردا شدن...



این لینک رو ببینین؛ جالبه:)

۲۲ آبان ۱۳۸۸

آزادک!



روحیه ام خیلی لطیف شده این روزها...

۱۷ آبان ۱۳۸۸

آب زنید راه را حین که نگار میرسد!

خدا رحم کنه!
از فردا یکی از استادامون که از اول ماه موفق به زیارتشون نشده بودیم وبه نقل قول از سال بالاییهای مطلع، رفته بودن جایی واسه کنفرانس از سفر برمیگرده...
احادیث مختلفی در باب فضایل اخلاقی ایشون ذکر میشه ؛ از جمله :
سوزوندن دماغ دخترها ، چزوندن دل دخترها ، ترکوندن باد دخترها، گیر دادن توی مورنینگ به دخترها، القاء ترمورو ویبره و ریتم AF به دخترها...
رفیق شفیق بودن با بسرها ، دست دوستی دادن با دست بسرها ، حالی به حولی دادن به حال بسرها و احتمالا تماشای عکسهای سواحل قناری با بسرها...
منم که حسسسسسساس!!

امروز کشیکم .... اصلا حسش نیست ، ببین همه عمر من کجا میگذره! یعنی امروز قاط قاطما!

یه سوال: اصلا امکان داره تو یه بیمارستانی یه صبحی یه مورنینگی برگزار بشه ولی گیییییییری داده نشه و اون مورنینگ هم به اتمام برسه؟! :)) ;)

متن کامل شعر را میتوانید از اینجا ببینید!