۹ آذر ۱۳۸۸

کجایی شهاب؟


دارم از ترس و استرس سکته میکنم ... گفتی میری بیرون خرید کنی و وقتی برگشتی زنگ میزنی... الان 4 ساعت از اون موقع گذشته و هرچی مبایلتو میگیرم کسی جواب نمیده... آخه حتی توی کشیکا ، توی خواب ؛ تو هر شرایطی مبایلتو جواب میدادی...
اشک توی چشمام حلقه زده ؛ حتی درست نمی بینم که چی تایپ میکنم...
اگه طوریت شده باشه...
ساعت 1 شده... اصلا خواب به چشمام راه نداره...
امشب کلی وسایل سفرمو آماده کردم که بعد از کشیک فردا بیام تهران پیشت ؛
کفش تازمم که تا حالا ندیدیش گذاشتم کنار وسایلم که یادم نره...
یادته از چند روز قبل داریم روزشماری میکنیم؟
که چند شب دیگه بخوابیم پاشیم میشه سه شنبه؟
کجایی شهاب؟
*************************************************************************************
تو در خواب ناز ، آرمیده ای و من اینگونه بیقرارم ؟

۲ نظر:

فهیمه گفت...

منم توی این موقعیت ها بودم، چندین بار ، آخرش هم اصلا مسئله اونجوری که من فکر های نگران کننده می کردم نبود! امیدوارم برای تو هم اینطور باشه. خبرشو بده آزاده جون ، منم عادت دارم زود نگران بشم:(

mradeli37 گفت...

گفتی که برات نظر نذارم.ولی با خوندن این مطلب دل هرکس کباب میشه.
ناراحت نباش
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور