۱۲ خرداد ۱۳۸۸

تپلی + خنده از ته دل!


که مازندران شهر ما یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گل است به باغ اندرون لاله و سنبل است
گلاب است گویی به جویش روان همی شاد گردد ز بویش روان
هوا ....... و زمین پرنگار نه گرم و نه سرد و همیشه بهار

(جای خالی شعر رو یادم نمیاد)


دراز کشیدم تو بالکن و از اون بالا ، پایین توی حیاط رو تماشا میکنم ...
سر ظهره و همه خوابن... همه بجز من و بردیا... و البته مبایلم که خبر میده یکی دیگه هم بیداره...
داره شن بازی میکنه ... میشینه روی زمین ، دمپایی هاش رو در میاره و توشون رو پر از شن میکنه و میریزه روی سر و صورتش... .
گهگاهی هم خودش رو میخارونه... ای جووووون... فکر کنم اُکسیور گرفته، جوجو... البته خودش نمیدونه که ... فکر میکنه مشکل از شلوار قرمز جدیدشه و مدام بهم میگه : آجی، شَبالَمو درست کن!
میره روی یه بلوک سرپا می ایسته که دستش به دستم برسه (از حیاط به بالکن طبقه دوم!) و بتونه شکلاتی که توی دستشه بهم بده : آجی ، بگیر...



شهاب تیام هم هر از گاهی آهنگهای پرمفهوم (!) و خاطره انگیز میخونه ها!
- از اون بالا کفتر می آیه ... یک دانه دختر می آیه...
- ضربان قلب من تند میزنه ؛ میخواد آروم بزنه ؛ نه دیگه نمیتونه ....


یکی از دوستان مدتی قبل یه سی دی داد بهم ؛ که آهنگی از مهستی که دوست داشتم توش بود:
به من نگاه کن واسه یه لحظه نگات به صد تا آسمون می ارزه
من از خدامه بکشم نازتو تا بشنوم یک لحظه آوازتو...
اون موقع فقط همون یه آهنگ و یه فُلدر دیگه رو گوش میدادم ... چند وقت پیش گفتم یه مروری کنم ببینم توی این سی دی دیگه چه آهنگهایی هست...
یعنی یه نوستالژی به تمام معنا بید ،ها!
شعرهای قدیمی معین که تو عروسی بچه های عمه خدیجه میشنیدم ... از همون عروسیها که شعرِ " مرد دریا تویی ، دختر کارون منم" رو یه مرد با صدای کلفت به عنوان خواننده میخوند!... همون رقصهای دسته جمعی فامیل...
آهنگهایی که آبجی کوچیکه وقتی بچه تر(آخه هنوزم به نظرم کوووچیکه) بود با اون زبون شیرینش که کلمات رو هم درست ادا نمیکرد، میخوند و باهاشون میرقصید ، اون هم از اون رقصهای ابتکاری خودش، از اون مدلهایی که زانوها رو یکی در میون باید به زمین بزنن! ( دست خودش نبوده که ؛ همین کارا رو کرده که بردنش شریف دیگه! :))
پشت درهای بسته ... عاشق دل شکسته ...
داره هوای خوندن ... با تو عزیز خسته...
خلاصه اینکه "بقیه " آهنگهای اون سی دی بیشتر از آهنگی که دوستش داشتم موجبات مسرت ما را فراهم آورد!


بیب بیب... مگه این sms ها میذاره آدم یه کم متمرکز بشه روی "یاد ِ اَیامی " ؟!
آخه زیبایی این sms ها اونقدر بیشتره که دیگه جایی برای فکر کردن به گل و بلبل و ... در خاطرم نمیذاره...


تو رژیمم ... گرسنمه... سرم هم درد گرفته...
یکی از بزرگترین لذتهای زندگیم اینه که بتونم هر روز کُللی شیرینی خامه ای بخورم و تپل نشم ... شیرینی های خوشمزه ؛ از همونها که یه بار به هوای خریدنشون رفتم ته سهروردی و آخرشم نفهمیدم بالاخره آدرسش کجاست ولی پیداش کردم و اون موقع هم با اینکه توی رژیم سفت و سخت بودم (!) ولی همشو یه دفعه خوردم و چققققققدر هم که چسبید...
اصلا کی گفته که همه باید لاغر باشن ؟ کاشکی یه روزی هم تپلی مُد بشه با یه عالمه خندهء زیاد از ته دل...
ای خدا ؛ یعنی میشه؟!;)

۲ نظر:

فهيمه گفت...

آخي آزاده جون چقدر بامزه نوشتي! سارا خودشم وقتي از بچگي هاش تعريف مي كرد به اين رقص خاص با اين آهنگ هاي بسيار خاص اشاره ميكرد!

abji koochike گفت...

topoli hamishe roo mode azizam:D
alan daram river dance yad migiram :D