۱ مهر ۱۳۸۸

شروع با بخش قلب

* توی باویون نشستم ؛امروز نیم ساعت زودتر اومدم چون میخواستم روز اول بیمارستان جدید، زیاد دیس اُرینته به آناتومی بیمارستان نباشم . بیمارستان به نظرم خیلی بزرگ و تو در تو اومد ؛ دارم سعی میکنم مسیرهایی که برای رفت و آمدم توی بخشها و اورزانس استفاده میکنم ثابت باشه که حداقل خودمو گم نکنم این وسط! چند روز قبل رزیدنت سال چهارمون زنگ زد بهم و بعد از کلی تعریف از کمالات و سوادم (!) گفت که حالا که اینقدر خوبی(!) خودت تنها مریضها رو ببین و روی اومدن من حساب نکن! ضرب المثلش چی میشه؟ با بنبه سر بریدن؟! کاش حداقل میومد ccu رو باهام ویزیت میکرد ؛ اصلا حداقل میومد درب ورودیشو نشونم میداد که من مجبور نباشم روز اول از مریضها آدرس ببرسم!

* در ادامه مشاهداتم ، باید بگم که اینجا شیوع 206 صندوق دار هم به طرز "عجیبی" بالاست!!

* امروز اول مهره! میدونین باید آغاز چندمین سال تحصیلی رو به خودم تبریک بگم؟! ...

۴ نظر:

فهیمه گفت...

کجایی آزاده خانوم؟ حسابی کم پیدایی! شروع سال تحصیلی جدید هم مبارک، همیشه موفق باشی.
راستی از سارا جون هم خیلی وقته خبر ندارم ، سلام منو حتما بهش برسون

Mohammad KhoshZaban گفت...

خیلی لذت بخشه ورود به یه بیمارستان جدید.
خیلی زیاد

zahra گفت...

salam azade joon
pagetoon vaghean jalebe
man ke kheeeeeeeyyyyyyyli khosham oumad!!

ناشناس گفت...

salam azizam mano mishnasi?mohem nist ke ghablan hamdige ro mishnakhtim ya na.mohem ine ke alan mesle ham rezidentim.unghadr zud sale yek tamum mishe ke khodet taajob mikoni.shayad khande dar bashe vali dust dashtam mesle to sale yek budam;bishtar duri sakhte ta sale yek budan.mage na?????omidvaram labkhand mehmune hamishegie labat bashe.