۲۵ اسفند ۱۳۸۷

بازارهای محلی







تصاویری از بازار محلی رامسر

این بار با شور و هیجان بیشتری به این مناظر نگاه میکردم... نه به عنوان جزئی از شهرم؛ حس مالکیت و تعلق خاطرم بیش از اینها بود...شاید چون آدم از هرچه که دور میشه در نظرش بیشتر جلوه میکنه....
از خانومی که ماست میفروخت پرسیدم: میتونم عکس بگیرم؟
دستی به روسریش کشید ودر حالیکه موهایش را مرتب میکرد، گفت:
"آخه امروز سر و وضعم مناسب نیست" ( فکر کرد میخوام از خود اون خانوم عکس بگیرم)
و با خنده رو به یکی از خانومهای همکارش کرد و- با همون صدای بلند که مطمئن باشه من بشنوم - گفت:
" یه امروز که لباس مناسبی نپوشیدم میخواد ازم عکس بگیره"
شاد بود....
بعضی حسها اینطوریه دیگه ؛ 60 ساله یا 20 ساله نمیشناسه؛ ربطی به مقام اجتماعی هم نداره ؛ درسته که همیشه و در همه، به یک شکل نشون داده نمیشه....ولی در اصل یکیست....








۲ نظر:

jeerjeerak گفت...

why didn't you post the woman's photo then? I'd like to see her:) l

آزاده گفت...

جیرجیرک عزیزم!
نیمه عکس اون خانوم توی تصویر هست...
ولی پیشنهاد شما هم به روی چشم!;)